تاریخ انتشارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۳
plusresetminus
به بهانه ی روز جهانی فلسفه

آفتاب از نور، کِی گردد جدا

اگر در جهان هستي چيزي باشد كه نيازي به تعريف و شرح آن نباشد ،آنگاه بايد خود آن ،ظاهر و آشكار باشد و در عالم چيزي اظهر وآشكارتر از نور نيست ،پس بنابراين چيزي از نور ،بي نيازتر نسبت به تعريف نيست...
۰
کد مطلب : ۹۹۴۷۵
آفتاب از نور، کِی گردد جدا

   شهاب الدين يحيي بن امير ابو الفتح سهروردي معروف به «شيخ اشراق » در قريه سهرورد، يكي از روستا هاي زنجان ديده به جهان گشود .تاريخ تولدش محقق نيست اما به روايتي وي در سال 549 هجري قمري يعني نيمه دوم قرن 6 مي زيسته .

سهروردي در جواني به مراغه رفت و در آنجا در محضر مجد الدين جيلي تحصيل حكمت كرد وآنگاه به اصفان سفر كرد وعلم منطق و فلسفه را آموخت و در همانجا با افكار ابن سينا آشنا شد .وي براي ديدار با مشايخ صوفي به سرزمينهاي اسلامي سفر كرد ودر ضمن خود را به رياضت مشغول مي داشت .طي گذار از آسياي صغير وسوريه،سهروردي در يكي از سفرهايش از دمشق به حلب با ملك ظاهر پسر صلاح الدين ايوبي ديدار كرد ملك ظاهر شيفته شيخ شده و از او خواست تا همانجا بماند.سهروردي با قبول اين پيشنهاد درس وبحث خود را در مدرسه حلاويه آغاز كرد .گفته مي شوددر همين مدرسه بود كه شاگرد وپيرو وفادارش شمس الدين شهرزوري به اوپيوست .

سهروردي در روزگاري مي زيسته كه جوامع بشری از درك افكار ش ناتوان بودند، او در سيره علمي اش بسيار بي پرده سخن مي گفته و در احتجاجات وبيان امور باطني ،صراحت لهجه داشته است و به همين دليل دشمان بسياري را براي خود بوجود آورد تا جايي كه صراحت بيان او در ابراز اعتقادات باطني اش منجر شد تا از ملك ظاهر بخواهند كه او را به قتل برساند.متعصبان او را به الحاد متهم كردند و حکم قتل وی صادر گردید. ملك ظاهر كه شيفته شيخ شده بود به خواست آنان توجهي نمي كرد اما فقها با ارسال شكواييه به صلاح الدين ايوبي ،او را مجاب كردند فرمان قتل شيخ را صادر كند .سرانجام صلاح الدين ايوبي در نامه اي از پسرش خواست به دليل برخي ملا حظات سياسي شيخ را به قتل برساند.به همين دليل ملك ظاهر تحت فشار قرار گرفت .

شيخ را به زندان افكندند وجنازه اش را در روز جمعه آخر ذي الحجه سال 587 هجري قمري  از زندان بيرون آوردند برخي از شاگردانش كه عقيده داشتند او را به قتل رسانده اند ،وي را شيخ شهيد خواندند .

سهروردي در 38 سالگي به اصل خود پيوست .مرگ او به همان اندازه اسرارآميز بود كه زندگيش چرا كه به غير از شماري كتاب چيز چنداني به جاي نگذاشت كه سرگذشت زندگي او را برايمان روشن كند .جرم او معاندت با شرايع ديني بود وبدين ترتيب سهروردي نيز سرانجامي همچون سقراط يافت.

نگاهي اجمالي به آراء وافكار شهاب الدين سهروردي

سهروردي به عنوان بنيانگذار مكتب اشراق معرفي مي شود ،فلسفه اشراق زماني ظهور كرد كه فلسفه مشاء چنان بر عرصه تفكر فلسفي سلطه يافته بود كه كسي جرات ترديد در اصول فلسفه مشاءرا به خود راه نميداد .البته اين يكي از خطراتي است كه كه هر انديشه وتفكري را چه در صحنه علم وچه در صحنه فلسفه تهديد مي كند و اين وضعيت در فلسفه مشاء رخ داده بود ،يعني فلسفه مشاء چنان بر انديشه ها چيره شده بود كه كسي به فكر آن نبود كه يك فلسفه جديد پايه ريزي كند.در اين فضاي از تفكر بود كه شيخ شهاب الدين سهروردي ظهور كرد و روح و حيات جديدي به فلسفه دميده شد .فلسفه مشاء به واسطه فلسفه اشراق و فلسفه اشراق نيز بواسطه ظهور حكمت متعاليه كاملتر شد . 

يكي از مباحثي كه شيخ در فلسفه به آن اشاره داشته است بحث «عالم مثال » يا «مثل معلقه » است كه به آن «برزخ» يا «خيال متصل » نيز گفته مي شود حكماي اسلامي عالم مثال را به دو قسم متصل ومنفصل تقسيم مي كنند وآنها را خيال منفصل وخيال متصل نيز مي نامند.خيال منفصل عالمي است كه قا ئم به خود بوده واز نفوس جزئيه متخيله بي نياز و مستقل است .خيال متصل به عكس خيال منفصل قائم به نفوس جزئيه بوده و پيوسته در متخيله افراد آدمي ظهور مي پذيرد .سهروردي صورمعلقه را عالم مثال دانسته ومثل معلقه را غير از مثل افلاطوني*  به شمار آورده است .وي بر اين عقيده است كه مثل افلاطوني عبارتند از موجوداتي كه در عالم انوار عقليه ثابتند ولي در نظر اين فيلسوف ،مثل معلقه تنها در عالم «اشباح مجرده» متحقق است .مشائين به دو عالم قائل بودند ،يكي عالم عقلي كه عقولي عشره را بر مي شمردندوديگر عالم اجسام مادي كه آن را تحليل به ماده وصورت مي كردند اما شيخ اشراق بين عالم عقلي و عالم اجسام مادي ،عالمي را به نام عالم مثال اضافه كردكه از يك نظر شبيه به عالم عقل است  واز سوي ديگر به عالم اجسام شباهت دارد .از ان رو كه نوري است ،شباهت به عالم عقول دارد واز ان نظر كه داراي امتداد است ،به عالم جسماني شبيه است .از حيث داشتن امتداد با عالم عقول متفاوت است چون موجود عقلي اندازه ندارد و موجود مثالي شكل واندازه دارد واز نظر داشتن نور و نداشتن ماده با عالم جسماني تفاوت دارد وچون ماده ندارد ،فساد و تغيير وتحول ندارد .آنچه در عالم مثال تحقق مي پذيرد بايد آنرا جوهر بسيط به شمار اورد زيرا يك موجود مثالي قائم به ذات بوده و از ماده وثقل آن مجرد ومبراست.

شيخ اشراق درتوضيح مادي نبودن عالم مثال بيان مي كند كه شخصي كه در علم رويا موجودات مثالي را مشاهده مي كند به مجرداينكه از خواب بيدار ميشود،بدون هيچگونه حركت و طي مسافت از عالم مثال دور شده است و آن عالم را در هيچيك از جهات خود نمي يابد بعد از اين سهروردي به مساله مرگ اشاره مي كند و ميگويد :رحلت انسان به عالم ديگر ،نوعي انتقال بدون حركت و طي مسافت است و انسان وقتي مي ميرد ،بدون هيچگونه حركت وقطع مسافت در جهان ديگر بوده وآنجا را مشاهده مي كندبنابر اين يك فرق فلسفه اشراق با فلسفه  مشاء  در اين است كه فلسفه اشراق در منطقه مجردات ،يك موجود مجرد ديگر اضافه مي كند بنابر نظريه اشراق در عالم ماده  بعد مجرد نداريم .موجود مجرد مثل نفس انسان است ،اما نفس بعد ندارد .عصاره نظريات شيخ اشراق در كتاب «حكمةالاشراق »بيان مي شود و اين كتاب خلاصه اي است از مسائل ذوقي وي كه از راه سير و سلوك براي اوحاصل آمده و به وسيله آن به انوار مجرده واصل شده است . اين كتاب از يك سوشامل مهمترين و سودمند ترين مسائل حكمت بحثي است و از سوي ديگر مشتمل بر والا ترين وروشن ترين مسائل حكمت ذوقي است .

* نظريه مثل :طبق نظريه مثل آنچه در اين جهان مشاهده مي شوداعم از جوهر و عرض ،اصل وحقيقتشان در جهان ديگر وجود دارد وافراد اين جهان به منزله سايه ها و عكسهاي ان جهاني مي باشند .مثلا افراد انسان كه در اين جهان زندگي مي كنند همه داراي يك اصل وحقيقت در جهاني ديگر هستند و انسان اصيل وحقيقي انسان آن جهاني است افلاطون آن حقايق را « ايده » مي نامد در دوره اسلامي كلمه ايده به «مثال » ترجمه شد و مجموع آن حقايق به نام « مثل افلاطون » خوانده مي شود .

                                                                 

شهرزاد رفاهتی                                                         

ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

آخرین عناوین