کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

جشنواره فجر | «آه سرد»؛ چرابا هم حرف نمی‌زنیم؟

فارس , 16 بهمن 1401 ساعت 13:00

حزب الله:
بگذارید از همین اولین گزارش دربارهٔ فیلم‌های جشنواره امسال فیلم فجر سنگ‌هایمان را با هم وا بکنیم. ما در گروه «زندگی» قرار نیست پا در کفش منتقدان سینما کنیم و نقد فنی انجام بدهیم. بلکه می‌خواهیم از دریچهٔ زندگی و کلیدواژه‌هایی که در سبک زندگی و حال خوب، برایمان حیاتی است، فیلم‌ها را بررسی کنیم و نهایتاً ببینیم فیلم‌های امسال تا چه حد هم‌جهت با ارزش‌ها و سبک زندگی ایرانی اسلامی هستند.


به گزارش شبکه خبری تحلیلی حزب الله ،بعضی فیلم‌ها را هر چه چشم‌هایت را می‌شویی تا جور دیگر ببینی، راه به جایی نمی‌بری. از دل بعضی‌ها هم باید با اغماض و به قول خودمان به زور، مفاهیم «حال خوب کن» پیدا کنی. بعضی‌های دیگر اما آن قدر سرشارند از مفاهیم زیبا و ارزشمند که می‌توانی ساعت‌ها و صفحه‌ها درباره‌شان بنویسی و باز هم حق مطلب را ادا نکرده باشی.
بگذارید از همین اولین گزارش دربارهٔ فیلم‌های جشنواره امسال فیلم فجر سنگ‌هایمان را با هم وا بکنیم. ما در گروه «زندگی» قرار نیست پا در کفش منتقدان سینما کنیم و نقد فنی انجام بدهیم. بلکه می‌خواهیم از دریچهٔ زندگی و کلیدواژه‌هایی که در سبک زندگی و حال خوب، برایمان حیاتی است، فیلم‌ها را بررسی کنیم و نهایتاً ببینیم فیلم‌های امسال تا چه حد هم‌جهت با ارزش‌ها و سبک زندگی ایرانی اسلامی هستند.
با خودمان فکر کردیم شاید مخاطبان عزیزمان در گروه زندگی دوست داشته باشند از این نگاه، با آثار سینمایی فجر آشنا شوند و تصمیم بگیرند در اکران عمومی کدام فیلم‌ها را برای تماشا در سینما انتخاب کنند.
با این توضیح اجازه بدهید به سراغ اولین فیلمی برویم که در جشنوارهٔ فیلم فجر امسال اکران شد: «آه سرد».
تمام ماجرا در یک خط
فضای فیلم را اگر بخواهم در چند کلمه برایتان توصیف کنم، می‌شود: سرما، سکوت، غم‌ها و حرف‌های بر هم تلنبار شده.
صحنه‌ها کش‌دار، کسل‌کننده و بی‌روح هستند. بعد از ۴۵ دقیقه که مخاطب احتمالاً مدام با خودش درگیر است که سالن را ترک کند یا باز هم منتظر بماند، تازه می‌فهمیم طرف چرا زندان بوده و همان موقع‌ها مشخص می‌شود نسبت شخصیت‌ها با هم چیست. لطفاً این کار را با مخاطب نکنید. مخاطب ایرانی عاشق داستان و ضمناً تعامل و معاشرت است.
ماجرا از آزاد شدن مردی از زندان آغاز می‌شود که بعد از ۴۵ دقیقه می‌فهمیم او بیست سال پیش همسرش را به دلیل خیانت کشته و پسرش از همین بابت کینهٔ پدر را به دل دارد. همین!
(تمام ماجرا را نوشتم، چون کارگردان هم در نشست خبری قصه را گفت و دغدغه‌ای بابت لو رفتن فیلم نداشت.)
ماشین‌دودی یا شخصیت داستانی؟
در «آه سرد» همه به دنبال سیگارند! چه بسا برای سیگار کشیدن حاضرند سرمای جانسوز را هم تحمل کنند. تنها شخصیتی که در فیلم سیگار نمی‌کشد (و البته او هم قبلاً سیگاری بوده و نمی‌دانیم به چه دلیلی ترک کرده)، همان جوان است. او حتی از بوی سیگار هم فرار می‌کند.
اما سؤال من این است؛ چرا این قدر سیگار؟! جایگاه سیگار در فیلم‌های ما چیست؟ اگر شخصیت‌ها مدام مثل ماشین دودی، دود تولید نکنند و سیگار را با سیگار روشن نکنند، کجای شخصیت‌پردازی‌شان ایراد پیدا می‌کند؟
یادم هست سال‌ها قبل قانونی گذاشته بودند که نباید در فیلم‌ها صحنه‌های سیگار کشیدن به تصویر کشیده شوند. خب با همان دست فرمان می‌رفتید جلو. چه چیزی از چه کسی کم می‌شد واقعاً؟!
 

انسان، آمیخته‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها
اگرچه تقریباً بعد از نیمه‌های فیلم دلیل کینهٔ عمیق پسر جوان را متوجه می‌شویم، اما این شخصیت ویژگی‌های خوبی هم دارد. مثلاً دو نوجوان را که در برف و بوران در جاده مانده‌اند به مقصد می‌رساند و کمک‌شان می‌کند. این کمک به هم‌نوع ویژگی مثبتی است. خوبی‌ها را باید دید؛ حتی اگر خیلی کم و کوچک باشند!
ولی عجیب است کسی که برای دو نوجوان غریبه دلسوزی می‌کند و به آنها می‌گوید «هوا سرده، برید جلو بشینید!»، چطور در همان هوای سرد، پیرمرد را پشت وانت می‌نشاند. جواب این سؤال در دلیل همان کینه نهفته است. ولی رفتار پسر با پیرمرد، (بی‌احترامی به پیرمرد، نادیده گرفتنش، سکوتش و...) برای مخاطب نسبتاً آزاردهنده است و حتی بدآموزی دارد!
پیش‌قدم شدن برای آشتی و گذشت بعد از دعوا و درگیری، مفهوم ساده و مثبتی است که در فیلم می‌بینیم. می‌توان بعد از دعوا یا درگیری با یک جملهٔ کوتاه و ساده، کدورت‌ها را از بین برد و به نوعی عذرخواهی کرد. این آشتی و پیش‌قدم شدن برای بازسازی رابطه بسیار ارزشمند است و باید قدر کسی را که چشم روی غرور خود می‌بندد و برای آشتی پا پیش می‌گذارد دانست؛ دوستان، خویشاوند، همسر یا...
ایرانی‌جماعت و بی‌اعتنایی به مشکلات دیگران؟
در بخشی از فیلم، وقتی راننده می‌بیند بین دو نفر درگیری پیش آمده، به سرعت از صحنه دور می‌شود و فرار می‌کند. این فرار از محل درگیری و رها کردن دو فرد عصبانی برای آنکه از خجالت همدیگر دربیایند، از آن اخلاقیات وارداتی و بیگانه است که اصولاً به جاهای خوبی هم ختم نمی‌شود.
در فرهنگ و مرام ایرانی در چنین مواقعی سعی می‌کنیم پا در میانی کنیم و به قول معروف شر را بخوابانیم. اصلاً مگر می‌شود انسان نسبت به وضع و سرنوشت هم‌نوع خود این قدر بی‌اعتنا و بی‌توجه باشد؟ ما که نداریم! کاش با عادی‌سازی این رفتارها، از این به بعد هم نداشته باشیم. 
 

جای خالی حس خوب
ظاهراً تمرکز کارگردان بر تردیدهای یک فرد و کشمکش درونی او برای انتقام بوده و خواسته عذاب وجدان بعد از انتقام را به تصویر بکشد. اما این تردیدها آن قدر تکراری، کش‌دار و کسل‌کننده هستند که شاید مخاطبان کم‌حوصله‌تر را تا پایان پای فیلم نگه ندارند.
از این‌ها گذشته؛ «حال خوب» فیلم بسیار بسیار کم است و در انتقال احساسات مثبت اصلاً موفق نیست. بلکه حتی حس خوب چندانی در شخصیت‌ها و رفتارشان وجود ندارد که فیلم بخواهد انتقال دهد.
شاید تنها اتفاق خوب فیلم، عذاب وجدان بعد از انتقام بود، که آن هم چون سودی نداشت، همان احساسات ناخوشایند طی فیلم را بازتکرار می‌کند. در نهایت آنچه مسلم است، مخاطب با حس خوب سالن را ترک نمی‌کند.
پدر، مادر، تربیت
کارگردان بین صحبت‌هایش گفت هدفم این بوده که قتل‌های خانوادگی و ناموسی را از این زاویه ببینم که چه بلایی بر سر بازماندگان آنها می‌آید. به نظر می‌رسد زاویهٔ خوبی را باز کرده، ولی در حد طرح مسأله باقی مانده و زیاد جلوتر نمی‌رود. مگر جایی که جوان می‌گوید «انگ قتل ناموسی روی ما موند!».
جوانی که در فیلم تصویر شده، قربانی یک قتل خانوادگی و ناموسی است. او به وضوح عصبی مزاج است؛ مثل خیلی‌های دیگر که به هر دلیل دیگری عصبی هستند. او حتی با نوجوانانی که بر خلاف او فکر می‌کنند، درگیری لفظی پیدا می‌کند. در صحنه‌هایی از فیلم، فحش می‌دهد، چاقو می‌کشد، نه تنها از کسی که به او لطف کرده، تشکر نمی‌کند، بلکه حتی ظرف را جلوی پای او پرت می‌کند. این صحنه، نشان از قدرناشناسی فرد و ناهنجاری‌های روحی او دارد. می‌توان تمام این ایرادات شخصیتی را به فقدان پدر و مادر و تربیت آنها نسبت داد. در آن صورت اهمیت تربیت درست، در حالات درونی و تعاملات اجتماعی فرزند نیاز به توضیح ندارد.
 

لطفاً با هم حرف بزنید
در تمام ۴۵دقیقه‌ای که طول کشید تا بالاخره اطلاعات به‌دردبخوری از داستان فیلم، دست مخاطب را بگیرد، او مدام از خودش می‌پرسد «چرا هیچ کس حرف نمی‌زند؟ چرا این‌ها کاری برای حل مسأله‌شان نمی‌کنند؟». مخاطب نمی‌داند مسأله چیست، اما فضای سنگین و کینه‌آلود بین شخصیت‌ها را درک می‌کند.
ماجرا آنجا دردناک‌تر می‌شود که مخاطب می‌فهمد این مشکل بیست سال است وجود دارد و این‌ها در این بیست سال، هیچ وقت درست و حسابی با هم حرف نزده‌اند و سنگ‌هایشان را وا نکنده‌اند. حتی پدر و مادر شخصیت اصلی هم اگر همان بیست سال پیش، دربارهٔ مسأله‌شان حرف می‌زدند، کار به قتل نمی‌کشید.
مگر آدمیزاد چند بار و چند سال زندگی می‌کند که بیست سالش را هم در چنین قهر طولانی و روح‌فرسایی بگذراند؟ این سکوت‌های بی‌موقع و تلاطم‌های بی‌وقت آسیب رابطه‌های انسانی هستند.
حرف آخر؟
ایران سرزمین قصه‌هاست و ما ایرانیان به فراخور اقلیم و پیشینه‌مان، قصه‌گوهای قهاری هستیم. طبعاً قصه‌گوهای قهار را هم دوست داریم. فیلمی که نتواند خوب برایمان قصه بگوید، حوصله‌مان را سر می‌برد.
نمی‌دانم هنری‌های عزیز، این گونه فیلم‌ها را در چه دسته‌ای قرار می‌دهند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند یا نه. ولی تصور می‌کنم فیلم‌هایی با داستان یک‌خطی یا حتی بدون داستان، با کش دادن و تکرار صحنه‌ها نمی‌تواند مخاطبان سینمارو و علاقه‌مند به سینما را راضی کند.
نهایتاً؛ اگر عاشق قصه، دیالوگ و گره‌های متعدد در یک ماجرا هستید و دوست دارید فراز و نشیب‌های روابط انسانی را در یک فیلم ببینید، احتمالاً این فیلم برایتان جالب نخواهد بود. ضمن اینکه فیلم حال خوبی تولید نمی‌کند که دست‌کم از این نظر دست خالی نمانید.


کد مطلب: 303651

آدرس مطلب :
https://www.hezbollahnews.com/news/303651/جشنواره-فجر-آه-سرد-چرابا-هم-حرف-نمی-زنیم

حزب الله نیوز
  https://www.hezbollahnews.com